* جمشید هم سپرد کتابهای فراوانی از شهر برایش آوردند. یکی از این کتابها اصل انوع اثر چار داروین بود. او تمام آن چند ماهی را که ما در بارانوک بودیم، مشغول مطالعهی این کتاب بود؛ چون در موقع پرواز این فکر به ذهنش خطور کرده بود که برخلاف نظر داروین، انسان نه از میمون، بلکه از پرنده پدید آمده است. او حتی میخواست در این باره نظریهای ارائه دهد.
. جمشید خان بر این باور بود که نگاه و دیدگاه انسان نسبت به خدا بهعنوان موجودی فرازمینی که از بالا به پایین مینگرد و انسانها را از فراز بلندا میبیند، به حافظهی دیرینهی انسان، یعنی زمانی برمیگردد که خود میتوانست پرواز کند. به نظر او خدای آسمانها چیزی جز خاطرهی انسان از نیاکان پرنده و آسمانیاش نبود.
جمشید خان عمویم، که باد همیشه او را با خود میبرد
بختیار علی - ترجمهی مریوان حلبچهای - نشر نیماژ
* دستکم باید از این به بعدیادداشتای خودم رو بنویسم. تا نسلای آینده –همهی بچههایی که توی ایران و عراقبزرگ میشن- دیگه نجنگن. تبدیل بشن به دو ملت که همدیگه رو دوست داشته باشن.چون میدونم که من از آسمون، بیشتر از هر کسی بدیای این جنگ رو میبینم.»
. جمشید خان هر بار که از آسمان فرودمیآمد، یادداشتهای خود را به زبان کُردی در دفتر مخصوص خود مینوشت. او ازآسمان، چندین شهر ویرانشدهی ایران را دیده بود، دهها هزار جسد نیروهای هر دوطرف را دیده بود، با چشمان خود وحشیگری عراقیها را دیده بود، از آن بالا کشتنهزاران اسیر جنگی را تماشا کرده بود، شاهد سوختن کوچه به کوچهی خرمشهر بود و برفراز چاههای نفت سوختهشدهی آبادان پرواز کرده بود.
* همچنان که من به این درد مبتلاشده بودم که یکریز از زمین به آسمان زل بزنم، او هم برخلاف من گرفتار این درد بودکه همهی اشیای زمین را از آسمان بنگرد. او همه چیز را از بالا میدید. حتیزمانی هم که در پایین بود.
* جمشیدخان بر این باور بود کهدیکتاتورها نمیمیرند، بلکه همچون ققنوس خاکستر میشوند و کمی بعد دوباره از زیرخاکستر خود سربرمیآورند.
* . بهترین عاشق دنیا هم کسییهکه مثل یه ابله عاشق بشه
. مثل ابله عاشق شدن، یعنی گوشندادن به عیبای معشوق.»
* ,بود، ,هم ,خان ,عاشق ,رو ,بود که ,دیده بود، ,را دیده ,را از ,جمشید خان
درباره این سایت