* با پگی آبی کلی فرهنگ لغت پزشکی خوندیم، کتاب مورد علاقهشه. اونعاشق دونستن درباره بیماریهاست و میپرسه که کدوم یکیشونو بعدا میتونه مبتلابشه! من به کلمههایی که برام جذاب بود نگاه کردم: زندگی، مرگ، ایمان، خدا. باورمیکنی اگه بگم هیچکدومشون نبود؟! نکته: این ثابت میکنه که اینها هیچکدومبیماری نیستن؛ نه زندگی، نه مرگ، نه ایمان، نه تو.
.
- اونها حتما باید توی فرهنگلغتفلسفی باشن اسکار! اگه تو چیزهایی که دنبالشی راحت پیدا کنی، ارزشش رو واست از دستمیده. توی اون فرهنگ لغت جوابهای متفاوتی واسه هر سوال وجود داره.
- چطور ممکنه؟
- جذابترین سوالها، سوال باقی میمونند؛اونا مثل یه راز میمونند! برای هر جوابی ما باید یه شاید” اولش بگیم؛ فقط سوالهای بیممزه هستند که جوابهای مشخصی دارند.
- میخواهید بگید که زندگی” جواب نداره؟
- میخوام بگم برای زندگی” کلی راهحل وجود داره و بنابراین راهحل نداره.
- من هم همینطور فکر میکنم مامیصورتی! برای زندگی راهحلی وجود نداره مگر زندگی کردن.
* تو داشتی سپیده رو میساختی!باید سخت بوده باشه ولی دستبردار نبودی؛ هوا روشن میشه، هوای سفید و خاکستری وآبی رو فوت میکردی و شب رو عقب میدادی و دنیا رو زنده میکردی؛ ولش نمیکردی، منفهمیدم که فرق تو با ما اینه که تو خستگی سرت نمیشه، همش سرت تو کاره. بفرماییداین روز! بفرمایید این شب! بفرمایید این هم بهار! بفرمایید این هم زمستون!
. فهمیدم که اونجایی؛ رازتو بهمگفتی: هر روز طوری به دنیا نگاه کنید که انگار اولین باره!»
* امروز صد سالمه! مثل مامی صورتی.خیلی میخوابم اما احساس خوبی دارم.
تلاش کردم با مامان بابام صحبت کنمکه زندگی یک کادوی بامزهست؛ اولش زیادی تحویلش میگیریم فکر میکنیم زندگیِ ابدیرو به دست آوردیم؛ بعد ارزشش رو از دست میده و اون رو مزخرف و کوتاه میبینیم؛تقریبا میخواهیم بندازیمش دور! آخرش میفهمیم که نه یه کادو بلکه فقط یه امانته وتلاش میکنیم اونطور که شایستشه باهاش رفتار کنیم.
درباره این سایت